تولید عناب بر پایه دانش بومی
4-1- مقایسه ویژگیهای دانش بومی و دانش رسمی :
دانش بومی از جهات مختلف با دانش رسمی شباهت و تفاوت دارد . بدیهی است که تفاوت دانش بومی و دانش رسمی به معنای تقابل آنها به یکدیگر نیست بلکه هر یک از آنها ویژگیهای خاصی دارند که یکی را از دیگری متمایز ساخته است . مقایسه برخی از ویژگیهای دانش بومی و دانش رسمی را در حوزه کشاورزی می توان به شرح ذیل تشریح نمود :
الف) دیدگاه شناخت شناسی :
دانش بومی با ارزشها و اعتقادات آمیخته و متأثر از آنهاست ، دانش رسمی کمتر متأثر از ارزشها و اعتقادات است.
دانش بومی کمتر بر تحقیقات پایه ای و بنیادی استوار است و اساسا به دنبال حل مشکل می باشد .دانش رسمی بیشتر بر تحقیقات پایه ای و بنیادی استوار است و به دنبال پاسخ گویی به سؤالها و بسط دانش بشر است .
دانش بومی ،نتایج آن با شرایط زندگی منطقه انطباق دارد . دانش رسمی ضرورتا با شرایط زندگی منطقه انطباق نداشته و نیازمند انجام مطالعات تطبیقی است .
دانش بومی توسط کشاورزان تولید شده و برای کشاورزان مقبولیت بیشتری دارد دانش رسمی برای کشاورزان مقبولیت کمتری دارد.
دانش بومی مقبولیت کمتری برای متخصصان علوم رسمی دارد دانش رسمی مقبولیت بیشتری برای متخصصان علوم جدید دارد.
دانش بومی انتقال نتایج آن بیشتر به صورت سینه به سینه و توسط خود کشاورزان انجام می شود دانش رسمی انتقال نتایج آن توسط عاملان ترویج و رسانه های خاص انجام می شود.
دانش بومی همواره در دسترس کشاورزان است و به سرعت در مزرعه مورد استفاده قرار می گیرد.دانش رسمی همواره در دسترس کشاورزان نیست و کاربرد آن مستلزم پیمودن مراحل و صرف هزینه و زمان خاص است .
دانش بومی به تنوع زیستی کمک می کند دانش رسمی به انتخاب اصلح کمک می کند.
دانش بومی به سازش و هم نوایی با طبیعت کمک می کند دانش رسمی به کنترل طبیعت کمک می کند.
دانش بومی خود جوش است و متکی به نیاز دانش رسمی بر اساس دستور کارفرما به وجود می آید.
ب) جنبه روش شناسی :
دانش بومی کل نگر است و حوزه تمرکز آن بر مطالعه و کشف رابطه اجزایی طبیعت است و دانش رسمی جزءنگر است و حوزه تمرکز آن بر مطالعه اجزای طبیعت است.
دانش بومی مسائل را در شرایط ( اقتصادی ،اجتماعی ، فرهنگی) واقعی به بوته آزمایش می گذارد. دانش رسمی مسائل را در شرایط آزمایشگاهی به بوته آزمایش می گذارد. دانش بومی از ابزار و تجهیزات محلی استفاده می کند و دانش رسمی در اغلب موارد از دستگاه ها ، ادوات و تجهیزات آزمایشی بهره می گیرد .
دانش بومی توسط تجربه و حواس پنجگانه کسب می شود و با روشهای متعدد انجام می گیرد و دانش رسمی فریضه سازی و آزمون آن عمدتا توسط خبرگان محلی انجام می گیرد. دانش رسمی فرضیه سازی و آزمون آن عمدتا توسط صاحبنظران و متخصصان است می تواند از طریق کتب ،فیلم ،عکس ،نوار نیز منعکس شود .
دانش بومی از یک نقطه به نقطه دیگر متفاوت است و دانش رسمی اصول آن برای مناطق وسیعتر توصیه می شود.
دانش بومی اشاعه یا تعمیم آن در نقاط خاص که شباهت زیادی با منطقه اصلی داشته باشد امکان پذیر است دانش رسمی غالبا یک رشته ای و تجزیه گرا می باشد .
دانش بومی به دنبال تبیین معلوم می باشد و به دنبال پاسخ گویی به چگونه است دانش رسمی به دنبال تبیین علت و به دنبال پاسخگویی به “چرا ” است .
با وجود تفاوتهای موجود بین دانش رسمی و دانش بومی نباید آنها را مقابل هم قرار داد چرا که اینها به دنبال هم، منشأ هوشمندی و خردمندی بشر می باشند. دانش رسمی خود بر تجربیات کهن تکیه زده و در دامن آن رشد کرده است به عبارتی دانش بومی را می توان مادر دانش رسمی قلمداد کرد .دامن زدن به تفاوت بین دانشهای بومی و رسمی غالبا به دلیل علم ناقص جزء نگر برخاسته از فلسفه تنگ نظرانه نظام سرمایه داری و اختلاق سوداگرانه این نظام بوده است تجربه نشان می دهد که دانش بومی نه تنها با دانش رسمی تعارض و تناقص ندارد بلکه ویژگیهای متفاوت دانش بومی می تواند مکمل مناسبی برای دانش رسمی باشد . دانش بومی و دانش رسمی از نظر قدرت و ضعف،مکمل یکدیگرند به طوری که با تلفیق این دو دانش می توان به موفقیتهایی رسید که هيچکدام به تنهایی واجد آن نیستند . بر همین اساس امروزه صاحب نظران و پژوهشگران دانش بومی علاوه بر گردآوری روشهاو فنون قدیمی به بررسی و تلفیق علمی این روشها به منظور دستیابی به دانش برتر و مناسب نیز توجه دارند .دانش بومی محلی است و چهارچوب محیطی و اقلیمی خود پدید آمده است .دانش بومی مؤثر در یک منطقه جغرافیایی لزوما در همه جا کارگر نیست.دانش بومی به سرعت در حال نابودی است با مرگ هر پیر بومی گنجینه عظیمی از دانش بومی از میان می رود با چیرگی فرهنگ کتبی بر جهان از تعداد این پاسداران فرهنگ شفاهی به تدریج کاسته شده است و هر اقدامی برای گردآوری دانش بومی اضطراری است(عمادی و عباسی،1383).
نکته حائز اهمیت آن است که دانش بومی و دانش علمی نوین از نظر قدرت و ضعف مکمل یکدیگرند. از ترکیب این دو می توان به توفیقهایی نایل آمد که هیچکدام به تنهایی واجد آن نیستند. بیشترین تأکید بر این نکته است که فراموشی هر یک از این دو باعث عدم حصول اهداف توسعه خواهد شد. بنابراین تنها به یکی از دو محور توجه کردن، موجبات شکست برنامه های توسعه را فراهم خواهد کرد. کما اینکه نمونه های زیادی از پروژه ها و برنامه ها در کشورهای مختلف وجود داردکه به علت عدم انطباق آنها با دانش بومی نتوانسته است منجر به موفقیت شود به تعبیر دیگر سود نجستن از تجربیات جهانی دیوانگی است اما رها کردن تجربیات خودی که حاصل شرایط فرهنگی و اقلیمی این مرز و بوم است نیز به هیچ روی ، خردمندانه نیست .