کتاب تاملات کلامیه

و ما به عون الهی جواب هر یک از این اشکالات را بر وجهی که به نظر آمده می گوییم.پس جواب اشکال اول این است که نسبت به علم حادث الهی که فعل است که ورود ندارد چرا که هر دو حادثند و این علم حادث همچون تعلقات و اضافات است و حادث است به حدوث معلوم اشکالی نیست و آیا نسبت به علم ذاتی؛ پس می گوییم به مقتضای مبانیّه ذاتیه که ممکن و واجب با یکدیگر دارند و جز ربط علیّه و معلولیت ربطی نیست حادث را ممکن باشد به قدیم که واجب باشد ذات واجب متساوی النسبه است به کل اشیا ، اگر آن مقام مقام نسبت هم نیست ولی در تعبیر جز این چیزی نمی توان راه رفت. ذات واجب چونکه بسیط و مازج است وصف آن  پس از عبارت خارج است پس کل اشیا از عقول و نفوس و غیر این دو تا حوادث یومیه هر چند نسبت به یکدیگر مترتب و علت و معلولند و تقدم و تاخر و سبق و لحوق دارند نسبت به اجزا زمان محققا و موهوما ؛لکن نسبت به ذات در مقام واحدند و در عرض یکدیگرند نه در طول و این است یک معنی از برای آیه شریفه الرحمن علی العرش الستوی ای لیس شیئُ اقرب الیه من شیئی یعنی هیچ چیزی نزدیکتر نیست به او از چیز دیگر به حسب علیّت و معلولیت که بعضی معلول او باشند بالواسطه به مقتضای الی ا.. ان یجری الامور الاّ به اسبابها زیرا که این مقام مقام فعل است نه مقام ذات بما هو ذات و چون همه اشیا متساوی شدند پس ………  .

3.نمونه ای از ابتکارات آخوند در پاسخ به سوالات یکی از علمای تسنّن درباره مسئله جبر :

…… علم ازلی علت اشیا بودن نزد عقلا غایت جهل بود و دلیل بر بطلان جبر و اینکه طریقه مستقیمه که باید اعتقاد به آن کرد اختیار است علاوه بر حس و مشاهده و حکم عقل قطعی به فساد جبر و تفویض چه هر یک مستلزم مفسده است ؛پس معین است اختیار چرا که به شق دیگر نیست.احادیث و اخبار و آیات قرآنیه است مثل حدیث معروف لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین،یعنی نیست جبر که فعل از خدا باشد و اراده اراده او باشد و بنده را اصلا هیچ اراده و اختیاری نباشد یا اراده ضعیفه باشد که مورد نظر اشاعره است.نه جبر به این هر دو طریق منفی است زیرا که به طریق ثانی نیز مشارکت خدا و بنده در فعل ثابت است و خدا اقوی است پس عقاب شریک ضعیف بر اعمال قبیح خواهد بود و باز این معنی مبطل شرایع و کتب و ارسال رسل خواهد بود و نیت تفویض که امور و اعمال واگذاشته باشد به بندگان و خدای را هیچ مدخلیتی نباشد چه این معنی با امکان عباد و افعال و احتیاج ممکن به علت حدوثا و بقا و بودن واجب تعالی علت العلل منافی است بلکه امری است میان دو امر نه به معنی ترکیب از هر دو امر ،چنانچه بعضی از بیسوادان خیال می کنند؛ زیرا که این معنی هر دو مفسده را دارد و در مناظره با  یکی از سنیها سخن به این حدیث کشید،چنین معنی کرده گفتم پس باید ضدّین مجتمع شوند و قوعا و اعتقادا او به هر دو مفسده گردن نهاد؛هر چند این امر بالاتر از تجویز تکلیف به محال و ترجیح بلا مرجح نیست لکن انصاف و حیا چه شد و اگر چنین باشد باید می فرمودند : اَمرُ مِنَ  الامِرین  و نه بِینَ الامِرین؛ منفعل و خجل شد

4.نمونه اي از جوابيه ها و ابتکارات آخوند به مسائل اماميه :

و اقامت الحدود واجب فنصب الامام واجب كه اين قياس ثاني به شكل ثاني است و در شرايط اشكال كه در اين دو قياس نيست حرف نمي زنيم چه نظر ما بر معني است نه برالزام به مصطلح پس مي گوييم صغراي قياس اول كه اقامه ا لحدود واجبه  وجوب در اين قياس مراد وجود نفي الامري است فی نفس الامر نه بر رعيت يعني بايد امامي نصب شود وخصوصي رعيت را نمي فهماند بلكه در اين وجوب اگر قبول كنيم كه تعقل مقدمه و ذي المقدمه مي شود دلالتي است كه چنانچه جعل وجوب اقامه حدود از خداست بايد جعل نصب امام نيز از خدا باشد لوجوب المقدمه علي من يجب عليه….. و اگر مراد ثاني است كه وجوب متعلق به مكلف معين است باشد مي گوييم اقامه حدود واجبه برامام يا بر رعيت اگر بگويي بر امام پس نصب امام بر امام واجب است چراكه وجوب مقدمه نسبت به كسي است كه ذوالمقدمه براو واجب خداست و چون در حيات نبي وجوب اقامه حدود نسبت به نبي بود اگر در زمان بعد از نبي هم مسلم داريم پس نصب امام برنبي واجب است و اگر بگوئي بر رعيت باطل است و خودت هم قائل نخواهي شد كه هر رعيت بي سر و پايي اقامه حدود كند و اين امر مستلزم هرج و مرج و مفسده عظيمه است بلي آنچه به نظر مي آيد.

« 1 2 3 4 5 6 7 »



درج مطالب این پایگاه با ذکر منبع در رسانه های دیگر بلامانع می باشد .