شبهه اکل و ماکول

شبهه اکل و ماکول :

بعضی از متأخرین شبهه را تقریر اقوی از این کرده­اند به این طریق که کسی کسی را بخورد بالتمام، و بدن مأکول مستحال شود در بدن آکل، به نطفه، و از آن نطفه تکون فرزندی شود و بزرگ شده ومکلّف شد. بعد ذلک، در حشر اگر مأکول حشر شود، پس این مکلّف حشر نشده است؛ و اگر این مکلّف را که اجزاء اصیله بدن او بدن مأکول است حشر کنند، مأکول حشر نشده، و هرگاه عموم حشر مکلّفین صورت نگرفت و باطل شد، پس مطلق حشر باطل شد؛ زیرا که حکم عقل قابل تخصیص نیست. هرکس قائل به حشر شده به عموم در مکلّفین قائل است.

پاسخ :

تقریر دفع این شبهه بعد از تذکّر آنچه در بیان حقیقت انسان گفتیم سابقاً این است که محشور اجزاء اصلیه است و نه اجزاء فضلیه[1]. اجزاء اصلیه بدن مأکول، مأکول نمی­شود. پس فرض مأکول شدن جزء اصلی بدن برای آکل نمی­شود. هم­چنین جزء اصلی بدن مکلّف ثالث که در تقریر اقوی ذکر شد هم نمی­شود، زیرا که ممتنع نیست عقلاً اینکه خدای تعالی اجزاء اصلی بدن هر یک را حفظ کند. چون به وحی الهی قطع حاصل است به حشر و نشر؛ پس قطع حاصل است که قدرت کامله حفظ اجراء اصلیه بدن هر یک را کرده است. این جواب از بعضی اخبار هم استظهار می­شود مثل حدیث سؤال زندیق از جناب صادق علیه­السلام که قبل اشاره به آن شد؛ و مثل حکایت سؤال خلیل که بعضی از مشاهده جیفه میته ساحل بحر، که سباع دریدند و خوردند. بعد سباع بعض دیگر را خوردند. عرض کرد خدایا بنمایان مرا که چگونه زنده می­فرمائی مردگان را؟ فرمود خدا، آیا تصدیق نکرده­]ای[ که من زنده می­کنم مردگان را؟ عرض کرد چرا، تصدیق دارم و لکن طالب اطمینان قلب خود هستم[2]. یعنی می­خواهم علم الیقین من عین الیقین و مشاهد و محسوس شود؛ که اشعاری دارد به اینکه همین شبهه در خاطر ملکوت ناظر حضرت خلیل خطور کرده، رفع آن را به عیان و مشاهده طالب گردید. بالجمله خدائی که پنهان نیست از علم او مثقال ذره در آسمان و زمین و فرو نمی­گذارد صغیره و کبیره را مگر آنکه به شمار درمی­آورد، و عالم به همه اشیاء هست، قادر است بر حفظ اجزاء اصلیه بدن هر یک از آکل و مأکول، و اخراج آن از نطفه مکلّف ثالث، و اجزاء فضلیه بدن مأکول را نطفه و اجزاء اصلیه بدن مکلف ثالث قرار دادن، پس اجزاء اصلی مؤمن از او نیست؛ و معذّب نمی­شود. از کافر از کافر است متنعم نمی­شود.

امّا بیان جواب بر طریقه اهل ذوق و برهان :

پس این است که صورت شخصیه مأکول به صورت شخصیه آکل منقلب نمی­شود تا لازم آید یا عدم حشر احدهما یا تعذیب مؤمن و تنعیم کافر؛ چه، انقلاب در ماهیت ممتنع ذاتی است؛ بلکه حفظ بین الصّورتین جاری بر مادّه و هیولی است. پس مادّه]ای[ که جاری بود بر آن صورت مأکول خلفی، صورت مأکول از او شده، صورت آکل را پوشیده، پس به حسب زمان مترتّب شدند. اوّلاً، صورت مأکول مصوّر بود، در زمان ثانی صورت دیگر مصوّر شد. مثلاً هرگاه بگوییم گردید آب هوا، پس مراد نه این است که آب با همان صورت آبی هوا شد. چه، انقلاب درحقیقت ممتنع است. بلکه مراد این است که مادّه، که در زمان سابق صورت آبی داشت، در زمان بعد صورت هوائی گرفت. در ما نَحنُ فِیهِ اجزاء بدن آکل؛ اوّلاً باید غذا چند طبخ شود. کیلوس و کیموس[3] تا مستحال به دم شود تا برسد به اینکه جزء اعضا شود. صورت لحمیه بدن مأکول بما هو لحم کیموس و کیلوس نمی­شود.

]ثانیا:[ بدن مؤمن با آن صورت خاصّه بدن کافر و بالعکس نشده. چرا که مادّه بودن مادّه، مشروط به صورت خاصّه نیست؛ بلکه مادیّت آن لابشرط است. صورتُها از مقارنات اتّفاقیه مادّه است. اگر چنان باشد که ملحد شبهه کار خیال کرده، باید در حال بدن بودن، کیموس بودن مشاهده شود و این بالبدیهه باطل است؛ بلکه هر صورت در مرتبه خود همان صورت است. ترتّب و تعاقب در مرتبه زمان منافات ندارد با اجتماع در وعاء دهر و عالم آخرت.

صفحه ]آخرت[ منطبق بر صفحه دهر است. پس ممتنع نیست که آکل و مأکول با هم حشر شوند. خوب فرموده است حکیم سبزواری:

و شبهـــه الآکـــل و المــأکول
اذ صــوره بصــوره لاتنقلــب
ففــی وعــاءالدهر کل قــد وقی

 

یدفعها مــتن کان من فحــول
علی الهیولی الانحفاظ و منسحب
ما عندکم ینفذ، عنده بقی[4]43

 

[1] – فضلیه: زائد و اضافی

[2] – سوره بقره، آیه 260

[3] – کیلوس و کیموس: مواد غذایی داخل معده که با عصیر معدی و دیاستازهای معده آمیخته شده و به صورت مایعی کما بیش غلیظ درآمده است (ر.ک.فرهنگ فارسی معین، ص833)

[4] – سبزواری، هادی بن مهدی، شرح المظومه، ج5، محقق: مسعود طالبی، شارح: حسن حسن زاده آملی، تهران، نشر ناب، 1374، ص344



درج مطالب این پایگاه با ذکر منبع در رسانه های دیگر بلامانع می باشد .