کتاب تاملات کلامیه

7. اثبات وحدت خداوندی با توجه به بهره گیری از وحدت واجب الوجود توسط آخوند با ابتکارات مخصوص ایشان :

…… چنانكه شارح قوشچي در شرح خود برتجريد ذكر كرده اين است كه فرض كنيم خطي غيرمتناهي ازمبداء معين وخطي ديگر نيز غيرمتناهي بعد از مبداء آن خط به نقصان يك ذراع مثلا بعد خط دوم را بر خط اول تطبيق مي كنيم به اين معني كه جزء اول خط دوم را براول خط اول منطبق مي كنيم و جز دوم را بر دوم و هكذا پس ناچار است كه خط دوم منقطع شود و اگرنه لازم مي آيد تساوي زايد و ناقص واين محال و باطل است وهرگاه خط ثاني منقطع شد متناهي خواهد بودچه غير متناهي آن است كه از براي او منقطع نباشد و خط اول زياد خواهد بود بر او به مقدار متناهي كه يك ذراع است پس اول نيز متناهي خواهد بود و لازم آمد تناهي دو خط بر فرض لايتناهي آن دو و اين خلاف فرض و محال است و هم بطلان دور به جهت اينكه مستلزم است كه شيئي برخودش مقدم باشد و اين غير معقول و مستلزم غير معقول است.بيان اين مطلب اين است كه هرگاه فرض كنيم كه « آ» موقوف است بر «ب» ناچار است كه «ب» پيش از « آ» باشد  و فرض اين است كه « ب» نيز موقوف است بر «آ» پس ناچار است كه «آ» پيش از «ب» باشد پس لازم مي آيد كه «ب» مقدم باشد برخودش در وجود و اين محال است مجملا دور يا مضمر است يا مصرح با….. و دو قسم اول باطل است زيرا كه مستلزم تقديم شيئي است برنفس چه به يكمرتبه باشد چنانكه در مصرح سن يا بيشتر چنانكه در مضمر است و هم دور معني باطل نيست زيراكه مستلزم مفسده نيست چه توقف در او توقف ذاتي نيست بلكه توقف وصفي است مانند دوخشت كه بر يكديگر تكيه داشته باشد،بلكه اقوال گردش و نظام و دو عالم براين دور است زيرا كه حق توقف دارد برخلق و خلق توقف دارد برحق وجود من به تو هست و ظهور تو از من نيست(تظهر لولاي لم اكن لولاك). قال الله تعالي في حديث القدسي المشهور كنت كنزا مخفيا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لاي اعرف .

 زرب العزه اندر خواست داوود    كه حكمت چيست كامد خلق موجود

جواب آمدكه تا اين گنج پنهان    كه او مائيم بشناسند ايشان

مقام ثاني در اثبات وحدت واجب الوجود و دليل بر اين مطلب شريف وجوهي چند است كه ما اوصح وجه ها را ذكر مي كنيم به جهت اينكه عوام بفهمند پس مي گوييم اول اين است كه اگر واحد نباشد و متعدد باشد عجز لازم مي آيد و عجز و مغلوبيت نقص است ونقص بر واجباتي كه اصل هر كمال وتمام و فوق التمام است جايز نيست بيانش اين است كه هرگاه اراده يكي از اين دو تعلق گيرد به حركت جسم خاصي ياديگري ممكن است كه او را ساكن كند يا نه اگر ممكن است فاسد است چراكه يا اراده هر دو واقع مي شود اجتماع ضدين و نقيضين است و هرگاه  از يكي واقع شود دون ديگري معلوليت لازم مي آيد و اگر ديگري ساكن ، بودن جسم ممكن نيست و مغلوبيت لازم آمد و برخداوند مغلوبيت روانيست ثاني اين است كه اگر خداوند واحد نباشد فساد آسمان و زمين ملازم مي آيد و بايد اين دو فاسد شوند لكن فسادي نيست بلكه هر يك برنظام منتق و وضع منتق خود باقي هستند پس معلوم است كه خداوند واحد است و الا مشكل بلكه ممتنع است كه دو سلطان مستقل در مدت مديد متوافق الراي والاراده باشند تا كس بگويدكه عدم فساد به واسطه توافق راي است و اين نه استدلال به آيه شريفه است تا كس بگويد آيه دليلي هست تعبدي و حجيت اودر امثال مقامات فرع ثبوت خداوند و رسول و احكام است بلكه برهان است و خداي عزوجل دراين آيه به طريق برهان (مشي)فرموده است چنانكه برمتدرب در ضوابط و شرايط برهان مخفي نيست ثالث اين است كه از خواص واجب الوجود وحدت است چنانكه وجوب وجود به جوهره دلالت براين معني داده و تعدد و شركت از خواص و لوازم ممكن است پس اگر خداوند واحد نباشد بايد متعدد باشد پس بايدممكن شود زيرا كه لازم از ملزوم ممتنع الانفكاك است پس لازم مي آيد انقلاب واجب به ممكن و انقلاب ممتنع و محال است تمام شد ادله مصنف دراثبات صانع و وحدت صانع جل شانه العزيز و اگرچه همين دليل كافي است از براي علما و ارباب دانش لكن چون مقصود این عاصي اين است كه عوام را بهره تمام حاصل شود و دلايل قريب به طباع كه هم اطمينان قلبي از او حاصل و هم شبهه معاندين باطل شود ذكر كنيم پس مي گوييم كه بي شك و ريب در نهاد نوع انساني بلكه نص حيوانات بلكه تمامي موجودات كه به حس و بديهه صاحب شعورند گذاشته است كه هرگاه اموري روي دهدكه منافي طبع و منافرميل خاطر باشد تسكين و ارام مي دهند قلوب خود را به حصول انتقام اگر آن امر ظلم ظالمي باشد و به انجام مهام اگر سانحه ديگر باشد به طريقي كه كاهل است بلااختيار به حسب هر لغت كه دارند نام خداي بر زبان جاري مي كنند بلكه از بابت اينكه آسمان منظور نظر الهي بيشتر است به واسطه عدم معصيت خداوند آن سر به سوي آسمان بلند مي كنند واين نيست مگر اينكه عقولشان ايشان را براين توجه وا مي دارد و اين حركت عظيم به سبب آن امري است كه در فواد ونهاد ايشان سپرده است كه شيئي هست كه منفرع و ملجاء و پناه هر درمان است و تعبيراز اين امر به فطره شده فطره الله الي فطر الناس عليها لاتبديل لخلق اليه و به اين معني اشارت است حديث شريف كه شخصي خدمت امام آمد و عرض كرد عرفني ربي حضرت فرمودند هرگز به كشتي سوار شده اي وكشتي تو طوفاني شده و شكسته است درجائي كه نه كسي باشد كه تو را نجات دهد و نه شناگري باشد كه تو را بي نياز كند عرض كرد هيچ فرمودند آيا دل تو چنگ زده است و گواهي داده است در اين حين كه شيئي از اشياء هست كه قدرت دارد كه تو را نجات دهد و خلاص گرداند عرض كرد هيچ فرمودند پس اين شيئي او خداست و همچنين بسياري از اوقات هست كه انواع عوارض از فرح و شادي و غم و كدورت برانساني وارد مي شود كه صحيح نيست ………. .

« 1 2 3 4 5 6 7 »



درج مطالب این پایگاه با ذکر منبع در رسانه های دیگر بلامانع می باشد .